🔹حوای لعنتی…
تو شعر تازهای چه خوب که خوندمت توو قلب زندگیم چه خوب نشوندمت لحن سکوت تو با گوشم آشناس برای قلب من این آخرین صداس 🔹حوای لعنتی دست خودش که نیس یه سیب چیده و بد عاشقت شده یه
🔹پایان نامه ی۱۴۰۱
امروز روز آخر سال است. خدایا برای سلامتی عزیزانم هزارهزار بار سپاسگزارم. برای تمام نعمت های بی شمارت سپاسگزارم. برای عشقی که در من نفس می کشد و روز به روز بالغ تر می شود سپاسگزارم. برای تمام نور امیدی
🔹بالاخره قرعه به نام من افتاد…
بعداز دو سال و اندی مراقبت درگیر آنفولانزایی شدم که ظاهرا خود کروناست. نزدیک به سه هفتهی مفید و چند کلاس را نابود کرد. قرار بود پایان سال یک وبینار دوستانه داشته باشم. متن وبینار را نوشتم و قبل از
🔹پروانه ها بر کیبورد می رقصند…
عمق دلتنگی من بر جان واژهها پیداست هیوا. من دلواپسم که نامههام بین راه گم شوند. تو تا به حال چنین استرسی را تجربه کردهای؟ که نامهای به مقصد نرسد؟ که عاشقانهای در باد گم شود؟ و چشمهای تو
🔹از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر…
موعظه ای لازم نیست تکلیف عشق روشن است. دنیا بدون عشق همان جهنمی است که آدمها از آن وحشت دارند. تنها می خواهم به عشق اعتماد کنم و دوستش داشته باشم. مرضیه عطایی”ارغوان”
دستهها
- داستانک (۵۵)
- درباره ی من (۱)
- سپید (۶۸)
- غزل، ترانه و رباعی (۵۴)
- قجرنویسی (۷)
- کتاب ها (۵)
- مقاله ها (۲)
- یادداشت ها (۶۴)
آخرین دیدگاهها