🔳 به مرز جنون می‌کشانی‌ام…

 

در گیر و دار قصه‌ی عشق نهانی‌ام
گفتی که بر سریر دلت می‌نشانی‌ام

جانم به انحصار حضورت در آمده‌ست
خوب است مفتخر به چنین میزبانی‌ام

می‌آیی و تمام مرا عشق می‌برد
حالم خوش است با تو و این خوش گمانی‌ام

معلوم شد کلام نگاهت برای من
دیوانه‌ی همین هنر رمزخوانی‌ام

تندیس عشق هم که برازنده‌ی تو شد
نوش تو باد مدح من و قدردانی‌ام

گم کرده‌ام دوباره تو را در میان شهر
عمرم گذشت و در به در یک نشانی‌ام

خواب و خیال بوسه‌ی تو از سرم نرفت
تشنه است باز این دو لب ارغوانی‌ام

در انتظار بوسه هدر رفت عشق مان
تعجیل کن! به مرز جنون می کشانی‌ام

 

مرضیه عطایی «ارغوان»

#مرضیه_عطایی
#ارغوان
#ارغوان_عطایی
#غزل
#غزل_معاصر_ایران

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *