تازه نوشته ام داغ بخوانید

🔹زمزمه…

اصلا داستانِ نوشتن با تمام داستان‌ها فرق دارد. وقتی مثل یک چشمه می‌جوشد، هیچ نیرویی جلودارش نیست. شفای تمام دردهای تنهایی‌ست. دنیای بزرگ نوشتن با هیچ دنیایی قابل مقایسه نیست. فقط همان یک قلم، یادداشت‌های صبحگاهی، همان صفحات صبحگاهی را

ادامه مطلب »

🔹حصار دلتنگی…

بکوب شیشه‌ی دل را به سینه‌ی سنگی سماع عاشق تنها ندارد آهنگی بپیچ دور من آرامش حضورت را عجیب دلهره دارد حصار دلتنگی تمام زمزمه‌هایم به عشق زنجیرند شبم عجین شده با نغمه‌ی شباهنگی هنوز دل‌خوش رنگین‌کمان رویاهام نشسته منتظر

ادامه مطلب »

🔹اندوه قشنگ …

از تلواسه‌ و تشویش به تنگ آمده‌ام می‌خواهم در شادی بی‌رحم چشم‌هایت خودم را خلاص کنم! مرضیه عطایی”ارغوان”  

ادامه مطلب »

🔹پرواز آخرین …

در من قدم می‌زنی تو در من آواز می‌خوانی در من می‌نوازی در من شعر می‌شوی تو شبیه هیچکس نیستی شبیه هیچکس نیستی تو آواز آخرین منی تو پرواز آخرین! مرضیه عطایی”ارغوان”  

ادامه مطلب »

🔹شعر بارانم کن …

واژه بیاور طلوع کن شعربخوان دست به دامان باران شده‌ام تو بر من ببار مثل مثنوی غزل بیاور برای قلبی که با واژه نبض می‌زند مرضیه عطایی”ارغوان”  

ادامه مطلب »

🔹سرود پاییز…

پاییز جوانه می‌زند با تو تاراج خزان را که نمی‌فهمم مستم من از این نگاه شیرینت مستیِ رَزان را که نمی‌فهمم در موج صدای تو دلم گم شد صد بار مرا غریق دریا کن طوفانی‌ام و عجیب بی‌تابم در گوش

ادامه مطلب »