تازه نوشته ام داغ بخوانید

روزانه نویسی(۴)…

این تنهایی یک گنج است. گنجی که هر چه زمان می‌گذرد برای من قیمتی‌تر می‌شود. مهم نیست آدم‌ها کجای این داستان هستند، حباب تنهایی من آن‌قدر غنی هست که تمام مرا اغنا کند. نمی‌شود همه‌چیز را با آدم‌ها و درجمع

ادامه مطلب »

زهرمار…

واژه‌ی”زهرمار” بیان کننده‌ی یک حس مثبت قوی‌ست که هیچ واژه‌ای نمی‌تواند با آن همپوشانی معنایی داشته باشد و جایگزین آن شود.خیلی از دوستانم مشتاق شنیدن این کلمه از زبان من هستند. گاهی حتی برای شنیدن این واژه از زبان من

ادامه مطلب »

معجزه …

درحالیکه تمام فضا غم و استرس بود، اما ته دلم آرام بود. حس می کردم همه ی کارها خوب پیش می رود. چندان نگران نبودم. نیلوفر اما پر از غصه بود، هیچ چیز آرام اش نمی کرد. خودش پرستار بود

ادامه مطلب »

روزانه نویسی (۳)

من فقط می‌نشینم کنار پنجره، آفتاب می‌چینم. می‌تابم به پنجره نور می‌خندد. چپیدم توی اتاق تا جای خودم را نجات بدهم. تصویر تو پشت قاب تنهایی ست، در قلب آینه است. آتش گرفته چشمانم. می‌گرید جاده، راه طولانی ست.  

ادامه مطلب »

روزانه نویسی (۲)….

اگر به گذشته برمی‌گشتم… اگر به گذشته برمی‌گشتم خیلی از آدم‌ها را جدی نمی‌گرفتم. اگر به گذشته برمی‌گشتم به خیلی از آدم‌ها فرصت دوباره نمی‌دادم. اگر به گذشته برمی‌گشتم، خیلی از فرصت‌هایم را با بعضی از آدم‌ها حرام نمی‌کردم. اگر

ادامه مطلب »