تازه نوشته ام داغ بخوانید
🔳 خاطره بازی…
از نظر من تمام این دنیا قصه است. در پشت تمام اشیا اطرافمان، حتما قصهای نهفته است که شاید ما را به شادمانی یا دلتنگی و یا هر دوی آنها پیوند دهد. در خاطرم هست که اسفند ماه سال هفتاد
تیر ۱۷, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
تیر ۱۷, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
🔳 تسخیرشده…
تسخیر شدهام من قلب مرا باد برده است گیسوانم از نفس افتاده هنوز در باد میرقصند مرضیه عطایی «ارغوان»
تیر ۸, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
تیر ۸, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
🔳 گرامافون…
امروز روز خاکبرداری خانهی همسایهی قدیمیمان امینه خانم است. انگار دارند خاطرههایم را زیر و رو میکنند. عادت زهر زندگی ست. آدم حواسش نیست، آرام آرام در روزمرگیها رخنه میکند. تا به خود بیایی با تمام ذرات جانت با آن
تیر ۷, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
🔳 یادداشت جنگی…
اولین خاطرهای که ازجنگ به خاطر دارم صدای آژیر قرمز و دویدن من به سمت دیوار سنگی حیاط، دراز کشیدن به شکل مجسمه ابوالهول و گذاشتن دستها بر روی گوش وباز نگاهداشتن دهان است. و صدای جتهای جنگی که انگار
تیر ۲, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
دستهها
- داستانک (۷۸)
- درباره ی من (۱)
- سپید (۱۱۹)
- غزل، ترانه و رباعی (۹۱)
- قجرنویسی (۸)
- کتاب ها (۵)
- مقاله ها (۳)
- یادداشت ها (۱۳۸)
آخرین دیدگاهها