🔹شعر بارانم کن …
واژه بیاور طلوع کن شعربخوان دست به دامان باران شدهام تو بر من ببار مثل مثنوی غزل بیاور برای قلبی که با واژه نبض میزند مرضیه عطایی”ارغوان”
🔹سرود پاییز…
پاییز جوانه میزند با تو تاراج خزان را که نمیفهمم مستم من از این نگاه شیرینت مستیِ رَزان را که نمیفهمم در موج صدای تو دلم گم شد صد بار مرا غریق دریا کن طوفانیام و عجیب بیتابم در گوش
🔹تناسخ شاعرانه…
همینطور که طبق عادت همیشگی زیر دوش مدیتیشن میکردم و تصویر ذهنیام این بود که ذرات نورانی آب جایگزین تاریکیهای درونم میشوند، با خودم فکر میکردم چه میشد اگر به قول دوستانم که به تناسخ ایمان دارند، در زندگی بعدیام
🔹خاطرههات…
پرنده ها پر میکشن تو آسمون خاطره قشنگی خاطره هات محاله از یادم بره تموم فکر و ذکر من روزای با تو بودنه تموم شوق دفترم تاب و تب سرودنه چشام به راهته بیای تا دوباره پر بکشیم تو آسمون
🔹#جمله_ورزی قرمز
⭕️قرمزترین قلب در سینهی عاشق تو میتپد. ⭕️اگر به خط قرمز آدمها احترام بگذاریم، دنیا جای امنتری میشود. ⭕شنل قرمزی یکی از مخوفترین قصههای کودکانه است، چقدر با بعضی از قصههای کودکانه دنیا را برای بچهها ناامن جلوه میدهیم. ⭕️فرش
🔹#جمله_ورزی حواس
📎حواس قمریها اصلا به تنهایی باغچه نبود، در پشت پنجره لانه کردند. 📎حواس شب به ستارهها نبود که یکی یکی فرو میریختند. 📎حواس پنجره به طوفان نبود، شیشه شکست. 📎حواس اتاق به شبپرهها نبود که نور میپاشیدند. 📎حواس پروانه به
دستهها
- داستانک (۶۴)
- درباره ی من (۱)
- سپید (۸۱)
- غزل، ترانه و رباعی (۶۷)
- قجرنویسی (۷)
- کتاب ها (۵)
- مقاله ها (۳)
- یادداشت ها (۹۵)
آخرین دیدگاهها