از زمانی که خودم را شناختم، شعر و کتاب بهترین همراهان من بودند. علاوه بر داشتن پدر و مادری عاشق ادبیات و موسیقی، اقبال داشتن دو برادر بزرگتر مهربان و هنرمند هم نصیب من شده است که نقش زیادی در شکل گیری تفکر، اندیشه و نگاه من به زندگی داشتهاند، از پیشنهاد و هدیهی کتاب و مجلههای ادبی فرهنگی و کاست و سی دی و …گرفته تا زیبایی شناسی بصری وتوجه به تاریخ و تمدن ایران. هر دو برادرم، به حق آموزگاران تمام وقت من بوده و هستند.
زادهی مسجدسلیمان هستم.شجرهنامه ی خانواگیام اما به اصفهان میرسد.خاطرات کودکیام با جنگ و موشک باران و بمباران عجین است. بعد از دیپلم چند سالی ساکن اصفهان بودم و بعد از ازدواج به شیراز آمدم. همانقدر که من عاشق نوشتن هستم، همسرم عاشق کوه و طبیعت است. به صورت حرفه ای فعالیتهای کوهنوردی، سنگ نوردی و غارنوردی دارد. مدرس و مربی هر سه رشته است. البته که کمال همنشین هم در او بی تاثیر نبوده است و با ادبیات عشق میکند. دخترم دنا در عین حال که عاشق طبیعت است، به تازگی به اسطوره و تاریخ هم علاقهمند شده است.
من دورهی کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را در اصفهان گذراندم و دوره ی کارشناسی ارشد را در رشتهی فرهنگ و زبان های باستانی از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شدم.
نوشتن روز به روز برای من جدیتر میشود. ترجمهی متون ادبی را به زمینههای دیگر ترجمه ترجیح میدهم.البته چاپ کتاب ترجمه نداشتهام. .نوشتن شعر سپید را کمی متفاوت تر از شعر کلاسیک دوست دارم. آزاد بودن قلم و در بند وزن و قافیه و تعداد ابیات نبودنِ شعر امروز و شعر سپید را میپسندم. گاهی سپید گاهی غزل گهگاه رباعی، مدتی ست که داستانک هم مینویسم. ترانه هم دوست دارم. ناگفته نماند میانهام با تاریخ و اسطوره بسیارخوب است. در زمینهی اسطوره و تاریخ ادبیات، از نوشتن مقاله لذت میبرم.
کتابهایی که چاپ کردهام همگی شعر سپید هستند. اسم و مشخصات کتابها در سایت ثبت شده است.
این روزها بیشتر وقتم صرف نوشتن میشود. یک عطش بیپایان برای نوشتن. همیشه سوژه ای برای نوشتن وجود دارد. ضمنا از اواسط آذر ۱۴۰۱ در محفل قهوهی قجری به خواندن متون وگهگاه قجر نویسی هم میپردازم.
ورزش مورد علاقهی من یوگاست. مدیتیشن برنامهی هر روز منست. عاشق طبیعت هستم. بدون موسیقی نمیتوانم زندگی کنم، چه با کلام چه بیکلام موسیقی سنتی ، کلاسیک ٫ فولکوریک و پاپ.
گل و گیاه هم دوست دارم. کاکتوسها خیلی برایم جذاب هستند. بعضی از روزها با رسیدگی به گلها و گلدانهایم روزم را تازه میکنم.
نوشتن پلی ست که مرا به دنیا وصل میکند. انگار ننویسم معلقم. پوچترین روز برای من روزی ست که برنامهی روتین نوشتنم بهم بخورد.ازهرفرصتی برای نوشتن استفاده میکنم.
نوشتن از نظر من ، گاهی مثل آواز است گاهی شبیه رقص، گاه فریاد بی صداست اما هر چه هست فریادرس است. دوستش دارم .
روزهایی که بیشتر می نویسم خلاقیتم برای نوشتن بیشتر میشود ، ایدهها هجوم میآورند و من یک تنه حریف آنهمه ایده نمیشوم. گاهی انگار بیست و چهار ساعت برای یک روز کم است.گاهی شاید از کارم راضی نباشم ولی مطمئنم دفعهی بعد بهتر خواهد شد. چند وقت است یادداشتهای صبحگاهی مینویسم. از وقتی مداوم مینویسم هیچ روزی شبیه دیروز نیست. مدتهاست از روزمرگیها فاصله گرفتهام. فقط آنچه هر چند وقت یکبار به شدت به آن نیاز دارم یک طبیعت بکر است همین!
یادم رفت بگویم اگر کتابی را دوست داشته باشم چند بار می خوانم، فیلمی که دوست دارم ممکن است هفت بار ببینم و از شنیدن چندین و چندبارهی موسیقی مورد علاقهام سیراب نمیشوم.
این جملهی کافکا را خیلی دوست دارم: ”نوشتن بیرون پریدن از صف مردگان است.” هیچ کاری به اندازه ی نوشتن حال مرا خوب نمیکند. گاهی نوشتن با تکرار نوشتن یک جمله یا یک قطعه شعر آغاز میشود و همین که جاری میشود پایانش ناپیداست. چند روز بعد که می خوانم انگار من ننوشته ام، نیرویی خارج از من قلم را هدایت کرده است و این شگفت آور است. به سحر و جادو میماند و این قدرت لذت بخش است.
یادصحبت نیچه افتادم :وقتی بهتر نوشتن را یاد گرفتیم، آن وقت یاد میگیریم که واضح فکر کنیم و واضح صحبت کنیم.
مختصر میگویم:نوشتن مرا احیا می کند …
3 پاسخ
البته که شما هم نوشتن را احیا می کنید جان دل🌹🧿
جان دلید بهارم ارادت
قربون تو برم چارفصل قشنگ من🌹🧿♥️