🔳 خاطره بازی

یکی از لذت بخش‌ترین قسمت‌های زندگی مادرانه‌ی من زمانی بود که دنای دانای ما هنوز خواندن را بلد نبود و برای خواندن یک کتاب بیشتر، با من کلنجار می‌رفت. من و دنا تجربه‌ی شانزده کتاب در یک شب را هم داشته‌ایم . از ساعت ده و یازده تا دو نیمه شب. کم‌کم حساب کار دستم آمد. هرچه بیشتر کتاب می‌خواندم، دنا شارژتر می‌شد. قرار شد یک قانون بگذاریم. شبی پنج کتاب. کلی چانه زدیم با هم و نهایتاً به طور موقت بر سر هفت کتاب توافق کردیم. چرا موقت؟ چون عشق در قانون نمی‌گنجد. دنا به طرز شگفتی عاشق کتاب بود و البته هنوز هم هست. و من هرگز دلم نمی‌آمد به درخواست او جواب ندهم.

مرضیه عطایی «ارغوان»

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *