سایهی کبود ابرا روو سرم
من و هقهق دل ناباورم
کوله بار سفر و بستی یهو
انگاری شکسته شد بال و پرم
پیرهن قرمزتو نبر، بذار
تو که نیستی بغلش کنم یه کم
عطر تو بپیچه توو مشامم و
دیگه از بغض تو گم شم توی غم
پیانو گرد و غبار گرفته باز
تموم نتها که گم شدن بسه
خالیه خالیه باز دلم بگو
کی دوباره به تو دسم میرسه
لحظه لحظه خاطراتت با منه
گریههامو تو نمیبینی اصن
تو میری زندگیمم باهات میاد
تموم این عاشقا مثل هَمَن
رفتی و پشت سرت رو ندیدی
عطر تو داره هنوزم پیرهنم
گم شدی توی افق ندیدمت
یه قطار رد شده از روی تنم
مرضیه عطایی«ارغوان»
یک پاسخ
❤❤❤❤🪻🪻🪻