خواب را میدَرَد خیال تو شعر میشوی و
گاهی برای تنها یک واژه می شود مُرد برای
کُنج ِ لبانت لانه ی کوچکم کلبه ی آرامشم
نوبت به تو که می رسد نَسَب ِمن به
دلتنگی عشقه ی مقدسی ست به دست و
من از کجا بدانم که وقتی خوابم با چند
تو را از خوابهایم دیگر چرا ربوده
وقتی دوستت دارم تابستانی در من نفس می کشد
عاشقانه هایم را زیر هر درختی چال کنم سیب
پاییز سرخ با جنگلی از چوبه های دار یلدای