🔹بالاخره قرعه به نام من افتاد…

بعداز دو سال و اندی مراقبت درگیر آنفولانزایی شدم که ظاهرا خود کروناست. نزدیک به سه هفته‌ی مفید و چند کلاس را نابود کرد. قرار بود پایان سال یک وبینار دوستانه داشته باشم. متن وبینار را نوشتم و قبل از ادیت نهایی این میهمان ناخوانده سر رسید. عجیب تر از همه اینکه نوسان دارد. چند تب هولناک را تجربه کردم.لحظه ی پایان را در یک قدمی خودم دیدم. دقیقا در شرایطی که می گفتم خوب خوبم ، چند ساعت بعد همه چیز کن فیکون می شد. نظم زندگی ام را به هم ریخت. تمام برنامه ریزی پایان سال نابود شد. دوخت و دوز های پایان سال هم به هوا رفت. هر سال اواخر بهمن و اوایل اسفند برای خیاطی برنامه ریزی می کردم.

وبلاگ هم این مدت مسکوت ماند.

هر شب تب به علاوه ی سرفه هایی که نفس گیر است. چندان سوسول نیستم ولی واقعا خسته شدم.

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *