مثل کوه ایستادهام. طوفان حریفم نمیشود.مثل یک ماهی در آبی دریات گم شدم، دیگر چشمم به خشکی، به کویر نمیافتد. در نور گم شدم. تاریکی دیگر به خوابم هم نمیآید. چه خوب شد که در چشم هایت غرق شدم.تمام دنیام آبی شد.چه خوب که هرشب به خوابم می آیی، تمام خواب و بیداریم رویاست.
همین “تو” به تنهایی برای من یک کتاب شعر است.به جای نقطه هایش می شود دو قلب کوچک گذاشت.
مرضیه عطایی”ارغوان”
آخرین دیدگاهها