🔹سرود پاییز…

پاییز جوانه می‌زند با تو
تاراج خزان را که نمی‌فهمم
مستم من از این نگاه شیرینت
مستیِ رَزان را که نمی‌فهمم

در موج صدای تو دلم گم شد
صد بار مرا غریق دریا کن
طوفانی‌ام و عجیب بی‌تابم
در گوش دلم دوباره نجوا کن

آن قدر صدا بزن تو نامم را
تا بشکفم و قد بکشم از نو
جغرافی دست‌های تو از من
تن پوشِ حریرِعشق ِمن از تو

تنگ است دلم برای آغوشت
در همهمه‌ی تمام طوفان‌ها
حالا تو بگیر باز دستم را
دورم کن از این هجوم ِانسان‌ها

مرضیه عطایی”ارغوان”

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *