♡ مراقبه…

تصور کن در یک کلبه‌ی ساحلی نشسته‌ایم. در کنار شومینه، در تب آتش، با صدای موج برای هم قصه‌ی عاشقانه می‌بافیم. صدای رعد و برق از دور دست‌ها می‌آید و من اصلا نمی‌ترسم. حضور تو آرامش محض است. با لیوان چای روی  میز آرام بازی می‌کنم. تمام سلولهایم غرق شادی‌ست. سرم را بلند می‌کنم به من چشم دوخته‌ای و من محو تماشای تو می‌شوم. همیشه نگاهت تماشایی‌ست.

تصور کن که این کلبه ما را از تمام دنیا جدا کرده باشد، جزیره‌ی تنهایی ما شده باشد. تا آخر دنیا از تماشای تو و صدای دریا سیر نمی‌شوم. تا آخر دنیا از نگاه همیشه مشتاق تو سهم دارم.

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *