می بوسمت چنان، که جنون کارگر شود
حال و هوای دل نفسی تازه تر شود
شیرین زِ یادِ خسته ی فرهاد بگذرد
اندوه ِ بی حساب ، کمی مختصر شود
بر بال بسته ی همه مرغانِ بی قرار
پیغام بسته ام ، که دلت باخبر شود
آن قدر ها به پای خیالت نشسته ام
تا عاقبت به کوچه ی ما رهگذر شود
دستم جدا نمی شود از دامنِ خیال
تا کاخِ آرزوی بلندم تَچَر٭ شود
بعد از هزار سال از اینجا گذر کنی،
آتش دوباره در دلِ ما شعله ور شود
مرضیه عطایی”ارغوان”
_
٭ تَچّر ، نام یکی از کاخ های هخامنشی
مرضیه عطایی”ارغوان”
آخرین دیدگاهها