“دوست می دارمت به بانگ بلند “٭
کمینه در غربت به غایت مشوش بود و دلتنگ. در تمام سفر اندیشه و خیالم مزیّن به خیال شما بود جلال الدین.
از دوری حضور شما سخت کاهیده بودم و افسرده.
مکتوبات شما جان دوباره است.
حیّ لایموت سرشاهد است،جان به لب شدم تا قاصد رسید .مصیبتی دارد فراق .قلم قاصر است از تحریر.باجی امینه هم صبر بسیار دارد.
دلم قرص است با شما ،اما سخت کم طاقتم.به قول آقاجان ” زعشق تا به صبوری هزار فرسنگ است”٭٭
کاغذ به درازا کشید ، چشمان شما را آزردم .جواب عریضه را التفات فرمایید ذوق نمایم.
انیس السلطان
جمعه ۲۵ رجب سنه ۱۲۹۲
٭عراقی
٭٭سعدی
مرضیه عطایی” ارغوان”
آخرین دیدگاهها