هوا تاریک شده بود. بعد از نصب چادرها کنار رودخانه و گذاشتن کوله پشتی های نفراتکنار هر چادر، همگی کنار سنگچین حاشیه رودخانه نشسته بودیم. یکی از دوستان گفت: “سال گذشته در این منطقه، وسایل چند کوهنورد را برده اند. حقیقتا ترسی در دل من افتاد. بلافاصله نوری در بین آنهمه تاریکی کنار چادرها پیدا شد. همگی فکر کردیم نور هدلامپ علی ، یکی ازهمنوردهاست که برای انجام کاری پنج دقیقه ای از ما جدا شده بود. صدا زدم: ” علی! علی ! تویی؟”
بقیه هم مضطرب علی را صدا می کردند. خیلی زود نور در تاریکی محو شد. همه به سمت کمپ دویدیم. چند نفر پیش تر رفتند. تمام حاشیه ی رودخانه و تپههای اطراف را جستجو کردند. بومیان منطقه اما خیلی بهتر از ما راه و چاه منطقه را بلد بودند.
مرضیه عطایی”ارغوان”
آخرین دیدگاهها