🔹ناباور…

.
سایه ی کبود ابرا رو سرم
من و هق هق دل ناباورم
کوله بار سفر و بستی یهو
انگاری شکسته شد بال و پرم

پیرهن قرمزتو نبر، بذار
تو که نیستی بغلش کنم یه کم
عطرتو بپیچه تو مشاممو
دیگه از بغض تو گم شم توی غم

پیانو گرد و غبار گرفته باز
تموم نت ها که گم شدن، بسه
خالیه خالیه باز دلم بگو
کی دوباره به تو دسم می رسه

لحظه لحظه خاطراتت با منه
گریه هامو تو نمی بینی اصن
تو میری زندگیمم باهات میاد
تموم این عاشقا مثل هَمَن

رفتی و پشت سرت رو ندیدی
عطر تو داره هنوزم پیرهنم
گم شدی توی افق ندیدمت
یه قطار رد شده از روی تنم

مرضیه عطایی ” ارغوان”

تصویر: اردشیر رستمی

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *