🔹فروغ…

+آرزوی من دیدار با تو در یک کافه‌ی کلاسیک و هنری بوده است . چقدر حرف با تو دارم فروغ! چقدر دوست دارم برایم از شعرهایت بخوانی و من در معصومیت صدایت غرق شوم. وقتی انسان های عامه عشق تو و گلستان ، شاهی جانت را نقد می‌کنند هم دلتنگ می شوم ، هم لجم می گیرد. دوست دارم باشی و زبان باز کنی و با قاطعیت عشق شاهی جانت را فریاد بزنی.این آدم ها عشق را بلد نیستند، هیچوقت بلد نبودند. فقط می نشینند و قضاوت های سخیف می کنند. مگر می شود عشق را قضاوت کرد؟

_قهوه می خوری؟

+هات چاکلت

_چقدر دلم برای آن سال‌های دور تنگ شده، برای لمس شاهی، برای تماشای چشم هایش ، خواندن قصه هایش.

+چند هزار بار به گلستان گفتی که دوستت دارم؟

_به تعداد ثانیه هایی که کنارش نفس کشیدم

+عمر دوست اشتن کوتاه است ، عمر آدم ها هم.قدر عشق بی نهایت است.

_شاهی قلب من بود که بیرون از من زندگی می کرد.

+چقدر دوست دارم از شعرهایت بخوانی و در معصومیت صدایت غرق شوم .

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *