🔹تناسخ شاعرانه…

همینطور که طبق عادت همیشگی زیر دوش مدیتیشن می‌کردم و تصویر ذهنی‌ام این بود که  ذرات نورانی آب جایگزین تاریکی‌های درونم می‌شوند، با خودم فکر می‌کردم چه می‌شد اگر به قول دوستانم که به تناسخ ایمان دارند، در زندگی‌ بعدی‌ام ماهی باشم؟
حس خوبی گرفتم. یک ماهی با فلس‌های نقره‌آبی در دل یک برکه باشم یا رودخانه و یا دریا؟ نمی‌دانم.
اگر حق انتخاب با من باشد دریا را ترجیح می‌دهم. اصلا دوست دارم که در سبزآبی بی‌انتهای اقیانوس محو شوم.
بی‌کرانگیِ اقیانوس وسوسه انگیز است، اما نه، یادم نبود ماهی که حافظه ندارد٫ خاطره‌هایمان گم می‌شوند. یک ماهی نقره‌آبی سرگردان می‌شوم. اینکه روزی یک‌بار عاشقت می‌شوم، خوب است، اما خاطرات قشنگ و تکرار نشدنی‌ هر روز محو می‌شوند. چه می‌دانم، همیشه یک جای کار می‌لنگد.

مرضیه عطایی”ارغوان”

#مرضیه_عطایی
#ارغوان
#صد_داستانک
#چالش_صد_داستانک

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *