🔳 به مرز جنون میکشانیام…
در گیر و دار قصهی عشق نهانیام گفتی که بر سریر دلت مینشانیام جانم به انحصار حضورت در آمدهست خوب است مفتخر به چنین میزبانیام میآیی و تمام مرا عشق میبرد حالم خوش است با تو و این خوش
🔳 وطنخواهی…
آخرین بار که به محضرش شرفیاب شدم نمایشنامهی«کفن سیاه» میرزادهی عشقی را قرائت میکرد که در آن شاعر، وضع آشفته و روزگار سیاه زنان ایران را تجسم کرده بود.هر دورهی تاریخ این بلاد را تورق نماییم حب وطن گویا گناه
🔳 حسرت…
تو نباشی تمام هست و نیست دنیا حسرت میشود میافتد به جانِ زندگی! مرضیه عطایی«ارغوان»
🔳 ایمان…
گاهی برای تنها یک واژه میشود مُرد برای یک واژه میشود زنده شد من آزمودهام واژهها رسالت دارند پیامبران مهربانیاند این قدیسان وقتی بر لب های قدسیِ تو جاری میشوند مرضیه عطایی «ارغوان»
🔳 فراموشی…
عاشقم کرد و فراموشی گرفت نغمهای سر داد و خاموشی گرفت بوسهای تنها به جا ماند و از او پیکرم عطر همآغوشی گرفت* خاطرات خستهام را باد برد باد هم اندوه اشکم را سترد گفته بودم قدر دریا عاشقم
🔳 محفل قهوهی قجری…
در محفل قهوهی قجری امشب خوانش جریدهی فریده را آغاز کردیم که گزیدهای از روزنامهی شکوفه، دومین روزنامهی زنان در ایران است. در دورانی که هنوز خبری از مدرنیزاسیون نیست. صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه شکوفه مریم عمید
دستهها
- داستانک (۷۵)
- درباره ی من (۱)
- سپید (۱۱۱)
- غزل، ترانه و رباعی (۹۱)
- قجرنویسی (۸)
- کتاب ها (۵)
- مقاله ها (۳)
- یادداشت ها (۱۲۵)
آخرین دیدگاهها